سلام این پارت ۱ زندگی. راستی بخواطر تاخیر افتاد واقعا متاسفم دیگه هر روز ساعت ۴ این داستان پست می شود🥳🥳❤️
سلام من ماریا هستم. ۱۶ سالم و یک جورایی سال استرس زایی برای من بوده.
من وقتی ۱۲ سالم بود پدر مادرم از هم جدا شدند و من درد زیادی را متحمل شدم. می دانید ما نمی توانیم درد را تغییر بدیم ولی درد مارو تغییر می دهد. بعضی ها درد آن ها را انسان بهتری می کند چون فردی که درد داشته را درک می کنند. بعضی ها را آدم بدی می کند چون اعتمادشان را نسبت به اطرافیانشان از دست می دهند و می خواهند این درد را سر کسی خالی کنند. بعضی ها را آدم ضعیفی می کند چون با آن دردی که تحمل کردند تحملشان کمتر می شود. بعضی ها را قوی تر می کند یعنی مثل یک آنتی‌بیوتیک می ماند و تحملشان نسبت به دردهای دیگه بیشتر می شود. برای خود من درد مرا قوی تر کرد ، یعنی طلاق پدر و مادرم باعث شد بهتر معنی زندگی را درک کنم.
اگر پارت بعدی را می خواهید حتما لایک کنید ❤️❤️❤️
راستی اگر دوست داشتید داستان را عاشقانه هم بکنم تو کامنت ها بهم بگید🤗
پارت بعدی تاریخ ۱۴۰۳,۱,۱۱ ساعت ۷ شب پست می شود
